در نشست واکاوی نظری و گونهشناختی مطالعات فرهنگ دانشگاهی مطرح شد: ما با شِبهدانشگاه مواجه هستیم و دانشگاه به معنای واقعی خودش تا حدودی در ایران منتفی است
سومین نشست علمی «واکاوی نظری و گونهشناختی مطالعات فرهنگ دانشگاهی» از سلسله نشستهای «مدیریت و برنامهریزی فرهنگی در دانشگاهها» با حضور حسین ابراهیمآبادی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی سازمان جهاددانشگاهی تهران، در این نشست که یکشنبه 7 شهریور 95 در سازمان جهاد دانشگاهی تهران انجام گرفت ،ابراهیمآبادی در ابتدای سخنانش با اشاره به اینکه ما با شبهدانشگاه مواجه هستیم و دانشگاه به معنای واقعی خودش تا حدودی در ایران منتفی است، در تعریف فرهنگ دانشگاهی گفت: فرهنگ دانشگاهی، فرهنگی است که درون نهاد علم یا دانشگاه، فرایند، سازوکار و مناسبات درون دانشگاه شکل میگیرد و سپس گسترش پیدا میکند و آرام آرام در جامعه ترویج مییابد. به بیان دیگر، یک نوع تفکر عقلانی و خرد جمعی و بهنوعی از درجات فرهیختگی گفته میشود؛ فرهیختگی به این معناست که ویژگیهای احساساتی، شناختی و رفتاری که تا حدودی موجب تمایز یک فرد از فرد دیگری میشود. به عبارت دیگر، فرض بر آن است که اگر فردی فحاشی میکند یا اینکه رفتار خشن دارد قاعدتا درجاتی از فرهیختگی را ندارد.
وی با تأکید بر اینکه یکی از کارکردهای مهم مدرسه و دانشگاه جامعه پذیری است، افزود: سازوکارهایی که در درون دانشگاه تحت عنوان درس، تدریس، آموزش، یادگیری، پژوهش، تعاملات و مناسبات استاد با دانشجو، دانشجو با دانشجو، استاد با مدیریت یک فرهنگی را تولید میکند که اجمالا یک نوع فرهیختگی علمی را پدید میآورد که به آن فرهنگ دانشگاهی گفته میشود.
علم جزء جداییناپذیر امر فرهنگی و تربیتی
عضو هیئت علمیپژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی تصریح کرد: با وجود علم و فرایندهای علمی و در موقعی که آموزش، تدریس، یادگیری در نهاد علم در جریان است و دچار اختلال نیست، فرهنگ دانشگاهی بروز پیدا میکند. فرهنگ دانشگاهی در شرایطی که دانشگاه حالت شبهدانشگاه به خود میگیرد تحقق نمییابد. به بیان دیگر، با وجود علم و سازوکارهای علمی است که امر تربیت اعم از تربیت اخلاقی، تربیت دینی محقق میشود و افزون بر این، فرهنگپذیری و جامعهپذیری به وجود میآید.
وی در ادامه اظهار کرد: در غیاب علم اساسا امر تربیت و کار فرهنگی در دانشگاه بیهوده است، اگر دانشگاهی در مناسبات و در فرایندهای آموزش، یادگیری و پژوهش دچار اختلال باشد، مطمئنا امر تربیتی و فرهنگ دانشگاهی به وجود نمیآید.
ابراهیمآبادی با طرح این پرسش که مگر میشود که درجات علم از دانشگاه گرفته شود و در مرتبه بعد به دنبال کار فرهنگی در دانشگاه بود و کار تربیتی، کار دینی انجام دهیم، گفت: وقتی که کارکرد اصلی دانشگاه گرفته شود در چنین حالتی نمیتوان چیز دیگری را به دست آورد.
عضو هیئت علمیپژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی تصریح کرد: فرهنگ دانشگاهی یک زمینههایی میخواهد که در حال حاضر تا حدودی دچار اختلال است، هر چند که همچنان دانشگاه مکان مهمیبرای جامعهپذیری و انتقال فرهنگ بهشمار میآید.
وی با مقایسه دانشگاههای گسترده با دانشگاههایی که گسترده نیستند، تأکید کرد: در دانشگاههای گسترده درجاتی از کاهش نقش علم و تدریس و یادگیری به وجود میآید و چنین امری ناگزیر است.
ابراهیمآبادی در بخش دیگری از سخنانش به تبیین گونهشناختی مطالعات فرهنگی پرداخت و گفت: قبل از انقلاب فرهنگ یا کار فرهنگی در فوق برنامهها تعریف میشد و در حال حاضر هم رگههایی از فعالیتهای فرهنگی در قالب فوق برنامه وجود دارد.
وی ادامه داد: فوق برنامه امر بدی تلقی نمیشود. بسیاری میگویند که فرهنگ متن در فوق برنامه بهشمار نمیآید، من میپذیرم که فرهنگ متن است، ولی معتقدم که فوق برنامه چیز بدی محسوب نمیشود، چراکه فوق برنامه برای خودش یک حد و مرزهایی دارد و آن هم در جای خودش قابل دفاع است.
عضو هیئت علمیپژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در خصوص مطالعات فرهنگ در آموزش عالی در سالهای پس از انقلاب تصریح کرد: بعد از انقلاب تا یک دهه و نیم محرک اصلی در فرهنگ دانشگاهی خود فرهنگ، نظام ارزشی و هویت انقلابی است و فرهنگ عمومیبر فرهنگ دانشگاهی غلبه دارد.
ابراهیمآبادی اظهار کرد: بعد از آنکه آموزش عالی گسترش شتابانی در ایران میگیرد که یکی از دلایل آن حمایت رهبران انقلاب، فضای انقلاب و جریان انقلاب است. در این دوره محرک اصلی خود آموزش عالی است. به بیان دیگر، در مطالعات فرهنگی، آموزش عالی به دلیل گستردگی موضوعیت پیدا میکند و فرهنگ تا حدودی در نسبت با آن تعریف میشود و مطالعات فرهنگی به دنبال آن است که چنین پدیدهای را درک کند و آرام آرام مطالعات فرهنگی آموزش عالی و این موج تقاضای اجتماعی برای آموزش عالی مسئله مطالعات فرهنگی میشود.
وی در تشریح مرحله سوم مطالعات فرهنگی در آموزش عالی افزود: در مرحله سوم با مجموعهای از نظام علم، آموزش عالی و فناوری مواجه هستیم. در این مرحله مطالعات فرهنگی اَشکال جدیدی مثل علم و فناوری پیدا میکند و افزون بر این معانی جدیدی مانند فرهنگ محیطزیست نیز شکل میگیرد.
ابراهیمآبادی تصریح کرد: یک وجه مهم تفکر درباره سیاستگذاری آموزش عالی به این بر میگردد که بررسی شود چه روندهایی شکلدهنده شرایط کنونی ما بوده است؟ شرایطی از جمله تقاضای اجتماعی، استقبال دولت، افتخار به دانشگاه و گسترش دانشگاهها، نرخ رشد دانشجو و استاد، میل عبور از طبقات اجتماعی سطح زندگی و عوامل دیگر. همه این موارد زمینههای فرهنگی و اجتماعی داشته است و هیچ کدام از آنها بدون پس زمینههای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی نیستند.
وی اظهار کرد: ما با مرگ خطمشی در سیاستگذاری نظام آموزش عالی یا در حوزه نظام علمی فناوری رو به رو هستیم؛ زیرا خط مشیها با فهم تحولات پس زمینههای فرهنگی و اجتماعی منطبق نیست. بهعبارت دیگر، پس زمینههای فرهنگی و اجتماعی در سی سال گذشته موجب شکلگیری یک پدیدهای شده است و پس زمینههای فرهنگی و اجتماعی امروز پدیده دیگری را میطلبد.
ابراهیمآبادی ادامه داد: نمیتوان دانشگاه را متهم کرد که در آن بد اخلاقی و رفتاری وجود دارد یا اینکه دانشگاه وضعیت فرهنگی و اجتماعی را درک نمیکند. فرهنگ، انسانها و نسلها عوض شدهاند. به اشتباه تصور میشود که فرهنگ دانشگاهی به کجراهه رفته است؛ در حالی که دانشگاه کار خودش را انجام میدهد و پس زمینههای فرهنگی و اجتماعی در حال تغییر هستند. همچنان که مراسم عروسی و عزا، خیابانها نسبت به سی سال پیش تغییر کردهاند و در نتیجه دانشگاه هم تغییر میکند؛ زیرا انسانها از همین جامعه به دانشگاهها وارد میشوند.
عضو هیئت علمیپژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی با طرح این پرسش که آموزش عالی چگونه گسترش یافته است، تصریح کرد: برخورد دو خاستگاه موجب گسترش آموزش عالی شده است، یکی آنکه تقاضای اجتماعی در این مسئله وجود دارد، به این معنی که جامعه چنین چیزی را میخواهد. دومین خاستگاه گسترش آموزش عالی، دولت است. دولت نیز تمایل دارد که آموزش عالی توسعه یابد.
ابراهیمآبادی در جمعبندی سخنانش چنین نتیجهگیری کرد: در شرایط کنونی به جای سناریوی سیاسی توسعه و پیشرفت آموزش عالی باید سناریویهای بحرانزا در دستور کار قرار گیرند. به عبارت دیگر، باید بررسی شود که در چه نقطهای مشکل وجود دارد و با شناسایی مشکلات آنها را حل کنیم، نه اینکه آموزش عالی را توسعه و پیشرفت دهیم. نوعی تعدیل در سیاست آموزش عالی لازم است و باید سیاستگذاری آموزش عالی دچار تحول شود و نقاط بحرانخیز ناشی از توسعه و پیشرفت آموزش عالی در سه دهه را مورد توجه قرار دهیم.